دیدبان روسیه: احمد وخشیته در روزنامه سازندگی نوشت: ظهور بحرانهای دومینووار در خارج نزدیک روسیه میان سالهای اخیر فرصت مناسبی بود تا شرکای مسکو از این زمان طلایی بهره ببرند و در راستای کسب منافع ملی حداکثری خویش گام بردارند. روسیه در تابستان ۲۰۲۰ با بحران سیاسی بلاروس مواجه شد؛ هنوز آتش آن فروکش نکرده بود که ماجرای آلکسی ناوالنی در پاییز همان سال رقم خورد و تنها اندکی بعد، آتش جنگ دوم قرهباغ میان جمهوریهای آذربایجان و ارمنستان روشن شد.
در این میان باید توجه داشته باشیم که پیشتر نیز بحران سوریه به عنوان یک نقطه عطف در همکاریها و البته رقابتها میان مسکو، آنکارا و تهران شکل گرفته بود؛ طبیعتا ظهور بحرانهای جدید سبب میشود که بازیگران منطقهای در جستجوی بیشترین منافع و کمترین تهدیدها در جهت افزایش وزن خود در موازنه قدرت و همچنین موازنه تهدید منطقهای باشند که میتواند به افزایش قدرت چانهزنی آنها در دیگر معادلات منطقهای و فرامنطقهای بینجامد.
گزاف نیست اگر بگوییم در این شرایط روسیه به دنبال کاهش سریع تنشها بود تا از تسری ناآرامیها به دیگر مناطق خارج نزدیک خویش جلوگیری کرده و نظم منطقه کشورهای مشترکالمنافع را بر اساس معماری سنتی آن حفظ کند. جمهوری اسلامی در نگاهی دوگانه از یک سو مبتنی بر رویکرد ایدئولوژی بر شیعی بودن مردم جمهوری آذربایجان تاکید داشت و از سوی دیگر، معترض به همگرایی باکو و تلاویو بود؛ اما ترکیه درصدد بود روند آتشبس را به عضویت خود در گروه مینسک همچون روسیه و فرانسه و … پیوند بزند تا آنکارا نیز همچون مسکو جایگاه بالادستی در روند صلح و سیاستگذاریهای قفقاز داشته باشد. اردوغان اگرچه موفق نشد به این هدف دست یابد، اما هوشمندانه توانست بیشترین منافع ملی را مطابق با رویاهای خویش از این بحران صید کند.
اما جمهوری اسلامی در آن بازه زمانی از این فرصت برخوردار نبود تا بیشینه چانهزنی را در دیپلماسی پیش بگیرد؛ چرا که از یک سو به واسطه تنشهای گسترده با آمریکای در دوران ریاست ترامپ در یک دو قطبی نزدیک به منازعه با متحدان آمریکا در منطقه نیز قرار گرفته بود و از سوی دیگر بیش از آنکه بر مفاد آتشبس آذربایجان و ارمنستان توجه داشته باشد و بکوشد از نفوذ خود در سوریه به عنوان یک برگ برنده در مقابل آنکارا برای کنترل جغرافیای سیاسی منطقه با تاکید بر حفظ مرزهای سنتی، استفاده کند، بر این موضوع متمرکز بود که جمهوری آذربایجان نباید با اسرائیل همکاری داشته باشد.
اکنون دو سال از موضوع میگذرد و ما با یک واقعیت بالاقوه در ژئوپلوتیک قفقاز روبرو هستیم که میتواند زمینهساز تنشهای احتمالی میان تهران و باکو در صورت حذف مرز ۳۸ کیلومتری ایران با ارمنستان و اجرایی شدن کریدور زنگزور باشد؛ حال این پرسشهای کلیدی مطرح است که چرا ایران نیز با ابتکار عملی سازنده و پرهیز از قرارگرفتن در دوقطبیها، از ظرفیت خود بهره نبرد؟ چرا مقامات وزارت خارجه دولت سابق جمهوری اسلامی از اساس تاثیر کریدور زنگزور بر مرزهای ایران و ارمنستان را رد میکردند؟ یا چرا همین چند ماه پیش هنگامی که الهام علیاف، رئیسجمهور آذربایجان در اجلاس سران حاشیه خزر در سخنرانی خود مشخصا گفت که کریدور زنگزور در حال تبدیل شدن به یک واقعیت است؛ ابراهیم رئیسی واکنشی نشان نداد؟
توجه داشته باشیم که باکو بر ایجاد کریدور موسوم به زنگزور اصرار دارد تا از طریق آن منطقه سونیک ارمنستان را به نخجوان متصل کند و در برنامههای آتی زنگیلان در منطقه زنگزور شرقی با زنگزور غربی و سپس از طریق اردوباد به نخجوان و ترکیه متصل شود.
اگر چه ارمنستان با این موضوع موافق نیست و به نظر میرسد هر دولتی که در ارمنستان با آن موافقت کند نهایتا به واسطه ادبار افکار عمومی محکوم به سقوط شود. با این وجود باکو عطف به ماده ۹ توافق آتشبس که دهم نوامبر ۲۰۲۰ در مسکو امضا شد، خوانشی حداکثری از این ماده دارد و پیوندهای حمل نقلی میان نخجوان و مناطق غربی جمهوری آذربایجان را در قالب عملیاتی شدن کریدور زنگزور تفسیر میکند؛ این در حالی است که در خوانش جمهوری ارمنستان کریدور لاچین برای این اتصال کفایت میکند.
موضوعی که در گفتگوهای یازدهم ژانویه و ۲۶ نوامبر سال ۲۰۲۱ نیز میان سران روسیه، آذربایجان و ارمنستان در خصوص آن صحبت شد و طرفین برای ساخت مسیر جدید در امتداد لاچین طی سه سال به توافق رسیدند؛ کریدوری که قرار است نیروهای حافظ صلح روسیه در آنجا مسقر باشند.
نویسنده: احمد وخشیته، استاد دانشگاه دوستی ملل روسیه
منبع: روزنامه سازندگی
آخرین اخبار و رویدادهای روسیه را در سایت دیدبان روسیه بخوانید!